رنج ماندن


تقدیم به ...

می نشینم در کنار پنجره

حسرت پرواز می ماند به دل

 

 

باز از تنهائی خود خسته ام

باز از روی دل تنگم خجل

 

 

 

رنج ماندن در خیال سرکشم

می چکد از چشمهایم سردسرد

 

 

قطره قطره آب می گردد دلم

روی قلبم می نویسم"باز درد"

 

در برم آلاله ای قد می کشد

چشمهایش می زند برق امید

 

دستهای کوچکش بر گونه ام

نر نرمک باز با اشکم سرید

 

 

 

بوسه ای آرام وآبی همچو ابر

 

می زنم بر صورت چون مهوشش

 

 

 

 

خواب او را می رباید روح من

می شود آرام از آرامشش

 



شنبه 23 مهر 1390 16:44 |- Mohammad -|

hischat